نوشته شده توسط : مامان نازنین

سلام دوستای مهربونم

اصلا دلم نمیخواد غر بزنم و ناراحتتون کنم ولی باید بنویسم تا سبک بشم و دق نکنم و اگه وقت ندارین و یا دلتون نمیخواد میتونید نخونید اصلا ناراحت نمیشم

یادتونه با چه ذوق و شوقی بهتون گفتم میایم ایران و از ذوق مرگیهامون نوشتم یادتونه چقد خوشحال بودیم و لحظه شماری میکردیم یادتونه گفتم قراره تو مراسم عقد و عروسی خواهرم شرکت کنیم اما به دلایلی همه برنامه هامون بهم خورد و خیلی بد خورد تو ذوقمون و فردا یعنی پنجشنبه 21 بهمن مراسم عقدشون برگزار میشه حالا بگم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مادر پسره قراره یه سفر به کربلا و سوریه بره و وقتی برگشت قراره مراسم عروسیشونو برگزار کنن حالا کِی قراره بره معلوم نیست و رو حساب شاید و اما و اگر فعلا مراسم عروسیشونو عقب انداختن و منم اینجا به بهونه دیگه ای میخواستم مرخصی بگیرم که نشد و فعلا برنامه ایران اومدنمون کنسل شد

خودتون رو بزارید جای من همه کارهای اومدنم تموم شده بود حتی سوغاتیها رو هم خریده بودم و هر کی میپرسید میگفتم عید میرم ایران و.... حالا اینها به کنار شکسته شدن دل خودم به جهنم تو ذوق خوردنم به جهنمگریه های مامانم پشت تلفن رو چیکار کنم...اس ام اس های وقت و بی وقت خواهرم که از منتظر بودنش میگه و برا هر کودومشون نیم ساعت گریه میکنم رو چیکار کنم

امروز سرکار بودم داداشم زنگ زد اصلا دست خودم نبود و نمیتونستم جلوی اشکهامو بگیرم و وقتی گوشی رو داد به مامانم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و ...

حالا خودتون تصور کنید این خواهرم دو سال از من بزرگتره و همیشه و هر جا با هم بودیم و خیلی به من محبت داشت بعضی وقتها من انقد بدجنسی میکردم که الان خودم خجالت میکشم ولی اون گذشت میکرد و چیزی نمیگفت

یادش بخیر تابستون میرفتیم کلاس گل چینی خواهرم دفتر نداشت نُت برداری کنه من ترکیب بندی رنگها رو نوشتم و وقتی اومدیم خونه شیطنتم گل کرد و بهش ندادم رنگها رو درست کنه و مامانم دعوام کرد و منم حرصم در اومد و همه نُتها رو پاره کردم ولی خواهرم چیزی نگفت

این یه نمونه از خاطرات و گذشتهای خوارم تو دوران نوجوانیمون بود که الان دارم با اشک مینویسم و حسرت اون روزها رو میخورم...روزهایی که رفتن و دیگه برنمیگردن

عزیز دلم دوستت دارم و بهترینها و زیباترین آرزوها رو براتون آرزومندم که بی شک لایق بهترینهایی دوستت دارم فرشته مهربونم و امیدوارم در کنار همسرت زندگی سرشار از موفقیت و شادی داشته باشی و در کنار هم عاشقانه زندگی کنید

باور کنید تو این مدت به یاد همتون بودم و میخوندمتون فقط حوصله نداشتم کامنت بزارم امیدوارم بتونم محبتهاتونو جبران کنم 

روز دوشنبه ساعت ۱۰ صبح نوبت دارم برا عمل لوزه هام برام دعا کنید تا از جسم و روحم سالم بشن و زودی برگردم و از خجالتتون در بیام...دوستتون دارم



:: بازدید از این مطلب : 734
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : پنج شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()