نوشته شده توسط : مامان نازنین

 

In The Name Of Allah  In The Name Of Allah 

سلام عزاداریهاتون قبول

عاشورا تاسوعای امسال هم گذشت و امیدوارم هممون به حاجت روا بشیم و سال بعد هم این سعادت نصیبمون بشه تا جز عزاداران امام حسین باشیمhttp://www.millan.net/minimations/smileys/sadhugsmiley.gif

چهارشنبه صبح با فاطمه رفتیم مهد و بهش گفتم اگه دختر خوب باشی امشب میریم مسجد Mosque  طفلی کلی ذوق کرد و گفت مامان کلاه نمیخوام اوسری(روسری) بپوشم Muslim Woman و همه تلاشش رو میکرد تا ازش راضی باشم و بعد از ظهر برگشتیم و لباس عوض کردیم و رفتیم مسجدتو راه ازم سوال کرد که مامان چِیا(چرا) میریم مسجد و منم در مورد امام حسین و حضرت رقیه و علی اصغر در حدی که بتونه درک کنه براش توضیح دادم یه نگاهی کرد و با بغض گفت به بابام میگم بِیه(بره) آدم بدها رو بزنه

تو مسجد هم اصلا اذیت نکرد و از اول تا آخر مجلس نشسته بود کنارم و بچه های دیگه رو که می دید بازی میکردند و سر و صدا راه انداختن اخم میکرد و میگفت اینجا که نباید بازی کنیم بارنگاگه(بارنِهاگه به فارسی میشه مهد کودک) باید بازی کنیم و اطرافیان با شنیدن این حرف کلی ذوق کردن و ما رو تحسین کردن که به به چه دختری دارین

اینجا پنجشنبه تاسوعا بود و با فاطمه رفتیم بیرون و لباس مشکی براش خریدم تو مغازه روسری دخترونه هم دید و گفت مامان اوسری بخر منم دیدم علاقه نشون میده براش خریدم و زنگ زدیم به باباش و داستان حضرت رقیه رو برا باباش تعریف کرد و آخرش گفت بابا بُیو(برو) اونا رو بزن شب رفتیم مسجد که یه عده که معلوم نبود از کودوم گروه بودن فکر کرده بودن اینجا هم مث ایران عاشورا بوده و اومده بودن دم در مسجد برا تظاهرات و یار دبستانی رو میخوندن و شمع روشن کرده بودن و دو نفرشون از شرکت کننده های مسجد عکس میگرفتنSnappy و خلاصه کلی مسخره بازی در آوردن و حتی عزای امام حسین رو در نظر نگرفتن خیلی دلم شکست که چرا یه عده بچه مسلمون بجای اینکه تو این شب بیان مسجد و از عزادارهای اولاد فاطمه باشن دم در وایسادن و عزادارها رو اذیت میکنن و هر چی از دهنشون در میاد بهشون میگن حالا هر مشکلی با سیاست و دولت دارن میتونن بجای خودش و به شیوه درست مخالفت خودشون رو اعلام کنند حتی خیلی از عزادارها که اومده بودن مسجد جز پایه های اصلیه تظاهر کننده هانYatta و هر بار تظاهرات میشه تو صف اول هستن اونها هم نمیدونستن اینا چرا بدون هماهنگی اومدن دم در مسجد اونم شب عاشورا  Peace Be Upon Him برا برپایی تظاهرات هم هیچ مشکلی نیست و نیم ساعته میشه با پلیسها هماهنگ کنی و یه پلیس قُل چماغ هم اومده بود که از درگیر شدنشون جلوگیری میکرد وقتی فهمیدن عاشورا فرداس حسابی ضایع شدن و رفتن تا فرداش برگردن 

روز جمعه برنامه نماز عاشورا و.....از ساعت ۱۲ شروع میشد منم زنگ زدم به مامانم اینا و بعدش برا شام غریبان با کمک فاطمه کلی ساندویچ نون پنیر سبزی خرما درست کردم و رفتیمتو همه شبها یاد همه دوستان بودم و اگه خدا قبول کنه دعاگوی همتون بودم

امروز ساعت ۴ بعد از ظهر همسری پرواز داره و حول و حوش ۷  میرسه خونه

شنبه هفته پیش داداشم زنگ زد که یه بسته با پست پیشتاز فرستادم که تا پنجشنبه میرسه منم هر روز صندوق پست رو نگاه میکردم ولی نامه ای از بانک نداشتیم Mailman  و هنوز نرسیده بنده خدا دشداشه و....برا فاطمه فرستاده بود تا شام غریبان تنش کنم ولی هنوز نرسیده ممنون دایی مهربون مهم اینه که به یاد ما بودی عزیز دلم

فاطمه میپرسه مامان امشب میریم مسجد میگم نمیدونم بزار ببینیم بابا کِی میاد میگه نه مامان یاستِشو (راستشو)بگو یکی ندونه میگه من همیشه بهش دروغ میگم

هر کی ازش میپرسه بابات کجاس؟؟؟میگه با هیلی کوپتر یَفته(رفته) مُسافِیَت(مسافرت) هر چی هم میگم نه با هواپیما رفته باز حرف خودشو میزنه

هر موقع موبایلم زنگ میخوره میدوه میگه بابا زنگ زده و وقتی مطمئن میشه باباشه گوشی رو به زور ازم میگیرهShocked و نمیزاره حرف بزنم میگه بابای شما ایرانه این بابای منه میخوام با بابام حَف(حرف)بزنم میبینید چه هوویی شده برام

اینم چند تا عکس مناسبتی از فاطمه جون

ذکر بعد از نماز

 

لباس مشکی و عروسکی که جایزه براش خریدم

همیشه سینه زن حسین(ع) باشی عزیز دلم

اولین روسری که براش خریدم

انقد ذوق کرده بود شمع دادیم دستش(شام غریبان)

این عکسشو خیلی دوست دارم

شام غریبان سفره حضرت ابوالفضل و حضرت رقیه خیلی زیبا کنار هم پهن شده بود

بهم ریختگیه سفره کار بچه ها بود و هیچکی حریفشون نمیشد

عشق منی عزیز دلم

 تو این سه شبی که رفتیم مسجد خیلی خانوم بودی و همه ازت تعریف میکردن قربونت برم که به حرفم گوش کردی و مهربون بودی

یه خانومه میگه بازار رضای مشهد عروسکهای زیادی داره که شبیه فاطمه س و من هر بار عروسکها رو میبینم ناخود آگاه یاد دخترتون میفتم منم خیلی کنجکاو شدم ایندفعه عروسک دخترمو بخرم

آخه بعد از به دنیا اومدن فاطمه فقط یه بار رفتیم مشهد که کوچیک بود و دقت نکردم

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1554
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 27 آذر 1389 | نظرات ()