نوشته شده توسط : مامان نازنین

سلام دوستای گلم

 

گلهای زیبای زندگیتون خوبن

ما هم خوبیم و پنج روز تعطیل بودیم

چهارشنبه از مهد زنگ زدن که بیاین دنبال فاطمه

حالش خوب نیست منم بدو بدو رفتم که فاطمه خواب بود

مربیشون گفت تازه خوابیده هر وقت بیدار شد باهاتون تماس میگیرم

بیاین دنبالش خوشبختانه فقط پنج دقیقه راهه و یک ساعت بعد زنگ زد و رفتم

خدا رو شکر حالش خوب بود و فقط ابریزش داشت و سرفه میکرد اومدیم خونه و بازی کردیم

مراحل به قول نروژیها درست کردن کاکه(کیک خودمون)

کاپشن شلوار سرهمی رو نیم ساعت قبل از انداختن این عکس تنش کردم اما....

تازه از حموم اومده و میخواست بخوابه

میگه مامان هلو تیتی عسک بگیر

اینجا مثلا قایم شده میگه مامان فاططا پدا کن

روز یکشنبه رفتیم بیرون فاطمه بازی کنه یه کلاغ بالای درخت دیده

بهش میگه بیا پایین حَف فاططا گوش نیمیدی(بیا پایین حرف فاطمه رو گوش نمیدی)

فاطمه:مامان چیکای میکنی؟(مامان چیکار میکنی)

من:غذا درست میکنم عزیز دلم

فاطمه:چی دُیُس میکنی

من:زرشک پلو با مرغ

فاطمه:من مُغ دوس دایَم(من مرغ دوست دارم)

بعدا ن: بعد از نوشتن این پست با فاطمه رفتیم خریدتو راه

من:فاطمه جان دوس داری با من بری بیرون یا با بابایی.....؟

فاطمه:با مامانی......

من: با مامان خوش میگذره یا بابا...؟

فاطمه:با بابا خوش میزاره(با بابا خوش میگذره)


 





:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 28 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: